بین دو گزینه مرگ پای همین لپ تاب و مرگ توی حموم موندم


توی حموم به جای اینکه اب بیاد همه فکراتو بشوره ببره بیشتر تازشون میکنه.فکرای من مثل ماهیای دور از اب میمونن بیچاره گم شده دور از حیات و وقتی میرم حموم یهو اب پیداشون میکنه و اونارو در اغوش میگیره و من بیچاره باید ورجه وورجه های شادیشونو به جون بخرم.

اینهمه فکر کردن راجب اینده افتضاحه. از این دوران خوشم نمیاد. مثل بقیه دوستام نیستم. نوشتن ارومم نمیکنه چون همه چیز برای نوشتن به یادم نمیاد. انگاری فرار میکنن ازم. دوست ندارن نوشته بشن و من فراموششون کنم دوست دارن مثل خوره ذره ذره نابودم کنن.

دلم نمیخواد چند سال دیگه با بپه هام بشینم این ارزوهای مثلا محال رو بخونم و بخندم بهشون و بگم من الان خوشبختم. دلم میخواد توی امازون با هزار بدبختی ادرس اینجارو پیدا کنم و در حالی که دنیا تغییر کرده و من به اندازه کافی زمین رو گشتم به این نوشته ها لبخند بزنم و بگم ارزوها هیچوقت محال نیستن. فقط واسه ی انفجار به چاشنی ایمان به معجزه نیاز دارن.

کسی هم نیست به حرفام گوش بده.مثل سارا نمیتونم همه حرفا و اتفاقای زندگیمو به نرگس بگم و بزارم اون راهنماییم کنه. کسی پیدا نمیشه که حرفامو بفهمه. کسی پیدا نمیشه که من میزان درکشو از حرفام دوست داشته باشم.

دنیای دوست داشتنیم منو ول کرده. منو هول داده وسط بلبشو دنیای واقعیت. دنیای منطق. دنیای خالی از خیال و ارزو.چطوری اینجا زندگی کنم؟؟!

خدایا. در این لحظه از زندگیم و لحظاتی که قراره اینجوری بگذره فقط خودت میتونی کمکم کنی. ممنون که هستی.عاشقتم.

+یه چیز خیلی خیلی عجیب:/ من خودمو توی تخیلاتم یه پیر مرد میبینم://////


مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

یک قدم تا موفقیت تولیدی پوشاک علی مجله زیبایی دست‌نوشته‌های منِ معمولی Josh مشاوره خانواده و ازدواج گل رضوان میراث فروشگاه سایت بلاگ بیست