این چند روز کلا خونه نبودم. اتفاق خاصی نیفتاد.البته ممکنه افتاده باشه ولی من یادم نیاد:/


نزدیک ترین و جذاب ترین اتفاق برام توی این چند روز گیر کردن توی طوفان(من طیفون رو ترجیح میدم:/) شن بود.

کاملا شده بود یه سکانس م درجه یک واسه یه فیلم ماجراجویانه و اکشن.

از هر طرف باد با کلی شن مخطول شده بود و مارپیچی میوزید و دونه های شن محکم به ماشین میخورد و صداش مثل موقعی بود که از اون شکلاتایی خوردی که توی دهن ج و و میکنن(اسم شکلاته یادم نیس:|) و اینکه فقط تا نیم متر یا کمتر حتی میشد جلوتو ببینی و به بعدش همه چیز محو میشد.ماشینم که در تمام مدت ت میخورد(ت بده او او ت بده:/)

بعدشم که از طیفون زدیم بیرون بارون گرفت و کل ماشین به گوه کشیده شد(مشخصه خدا گل بازی دوست داره(:)

وقتیم بارون بند اومد یه منظره توپی شد که دلم ضعف رفت واسه قدرت خدا.همه جا پر از رنگ سبز و نارنجی بود.چمنای سبز و بوته های تماما نارنجی خاردار.

پشت این چشمنای خوشگلم تپه های بنفش بودن و بالاش اسمون ابری و وحشتناک بود و خورشیدم سعی داشت به زور رنگ زردشو بپاشونه توی اون منظره.

و هوا.اخ هوا.وای هوا.دلبرانه تر از هر دلبری:)

توی ماهون هم کتاب دختری که ماه را نوشید خریدم.بدک نیست زیادی پر از سحر و جادو شده و بنظرم یکم زنندست.تا اینجا شخصیتای مورد علاقم یکی انتین هستش با گلرک.

عقاید یک دلقک اونجوری که توقع داشتم و فکر میکردم جذاب نیست.این یارو دختر ماه نوشم نیست.فکر کنم بزنم توی کار 1984 از جورج اورول:/

اها راستی یه چیز شگفت انگیز.توی شاه نعمت الله ولی ماهون یه مرده بود که توی یکی از گوشه های قسمت زیارتش نشسته بود اواز میخوند.وای خدایااا یه اکو باحالی داشت که نگو.فقط میبایست چشماتو ببندی و گوش بدی و محو بشی.اون قدیمیا عجب ذهنای بازی داشتن که همچین چیزایی میساختناااا


مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

دنیای از خوشمزه ها وکیل متخصص در امور شرکت ها ثبت شرکت رایانامه پزشکی پرباز ستاره چت اصلي زمان زندگی™ || ™ TIME LIFE Brandy نسل جدید گچبری